دفترچه یادداشت زندگی

می نویسم یادگاری تا بماند روزگاری / گر نبودم روزگاری این بماند یادگاری

دفترچه یادداشت زندگی

می نویسم یادگاری تا بماند روزگاری / گر نبودم روزگاری این بماند یادگاری

مشخصات بلاگ
دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

دو تا باجناق شام اومدن خونمون

دوشنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۸، ۰۶:۱۷ ب.ظ

در یکی از روزهای اوایل آبان ماه 1398 در حالیکه من سرکارم بودم ، همسرم بهم زنگ زد و گفت دو تا آبجی هام ( اعظم و نرگس ) گفتن شب برای شب نشینی میایم خونتون . منم گفتم بگو که واسه شام تشریف بیارن . خانمم که از خدا خواسته بود و خوشحال شده بود که آبجی هاش رو دعوت کردم ، گفت باشه و سریع خداحافظی کرد و گوشی رو قطع کرد . ظهر از سرکارم رفتم خونه . ناهار خوردیم خوابیدیم تا ساعت 5 عصر . بعدش رفتم دنبال میوه و شکلات و سفارش شام از رستوران .

 

موز خریدم کیلو 14 هزار تومان / نارنگی کیلو 7 هزار تومان / شکلات پشمک حاج عبدالله کیلو 28 هزار تومان / گوجه و خیار و پیاز برای سالاد

جمع این ها حدود 80 هزار تومان شد ...

 

تخمه و نخود و کشمش و بادوم زمینی از قبل خونمون داشتیم برای پذیرایی ...

 

14 پرس شام ( چلومرغ ) از رستوران گرفته بودم به مبلغ حدود 190 هزار تومان هر پرس 14 هزار تومان . 14 نفر بودیم . من و همسرم و دو تا باجناقم به همراه خانمشون و بچه هاشون که هر کدوم دو تا بچه داشتن . شب موقع شام دو تا قابلمه برداشتم با ماشین رفتم رستوران . یکی برای برنج یکی هم برای مرغ ها

 

ظهر روز بعد که جمعه بود دو پرس چلومرغ اضافه اومده بود که با خانمم بردیم خونه باباش و اونجا با هم در کنار مامان و باباش ناهار خوردیم ...

برنج و مرغ اضافه اومده بود ، نوشابه و سالاد هم همینطور . همه رو بردیم خونشون

 

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی